جدول جو
جدول جو

معنی علی جزار - جستجوی لغت در جدول جو

علی جزار
(عَ یِ جَزْ زا)
ابن محمد جزار، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. او راست: 1- تحصین المنازل من هول الزلازل، که آن را به مناسبت وقوع زلزله در سال 984 هجری قمری در مصر تألیف کرد. 2- تحقیق الفرج و الامان و الفرح لاهل الایمان بدوله السلطان سلیم خان. 3- قمعالواشین فی ذم المبشرین. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 360 و فهرس الخدیویه ج 6 ص 119. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 748)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی یار
تصویر علی یار
(پسرانه)
علی (عربی) + یار (فارسی) یاری دهنده علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(عَ یِ قَصْ صا)
ابن احمد بغدادی مالکی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. نام او را به صورت ’علی بن عمر بن احمد بغدادی’ نیز آورده اند. وی فقیه و اصولی بود و نزد ابوبکر ابهری فقه آموخت و مدتی عهده دار منصب قضا در بغداد بود. و در هشتم ذیقعده سال 397 یا 398 هجری قمری درگذشت. او راست: عیون الادلهو ایضاح المله فی الخلافیات. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وی سردار لشکر سلطان محمود سلجوقی بود و وقتی محمود از عم خود سلطان سنجر شکست خورد، سلطان سنجر درباره این علی بار از کمال الدین علی سمیرمی سوال کرد که اکنون کجا است. وی جواب داد که ’انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک’ و سلطان سنجر این تقریر را بسیار پسندید و برادرزادۀ خود را مورد نوازش قرار داد. برای تفصیل بیشتر رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 207 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
چراگاه. مرغزار. زمینی که علف بسیار دارد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
کجا بد علفزار و آب روان
فرودآمد آن جایگه پهلوان.
فردوسی.
ندیدستی که گاوی در علفزار
بیالاید همه گاوان ده را.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(عُلْ)
دهی است از دهستان دیزمار خاوری، بخش ورزقان، شهرستان اهر. دارای 887 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
دهی است جزء بخش خرقان، شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری ساوه. و در سر راه عمومی خرقان به زرند. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1250 تن سکنه. آب آن از رود خانه لار و ینگی کند تأمین می شود. و محصول آن غلات، سیب زمینی، باغات، انگور، بادام و یونجه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم است. این ده دارای زیارتگاهی بنام ’هفت امام’ است. و آثار قلعۀ مخروبه ای نیز روی تپۀ شمال آبادی واقع است. مزارع دین باغی، گون بابک، کهریز چائی، دره قلمشرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
خواجه علی جان، وی از بزرگان خراسان بود. و در سال 928 هجری قمری از جانب امیرخان، با چند تن از بزرگان دیگر نزد طهماسب میرزا رفت. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 594 شود)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَجْ جا)
ابن حسن بن صالح نجار طائفی. پزشک بر روش طب قدیم. وی در سال 1228هجری قمری در طائف متولد شد. و در ابتدا شغل نجاری داشت. سپس نزد یکی از اطبای هند طب را آموخت و شروع به معالجۀ مردم بلاد خود کرد. و در سال 1313 هجری قمری در طائف درگذشت. او راست: 1- رساله ای در استخراج ادهان. 2- رساله ای در استخراج املاح. (از الاعلام زرکلی)
وی پدر خاقانی شاعر مشهور بود و خاقانی این شعر را در مدح وی گفته است:
یوسف نجار کیست نوح دروگر که بود
تا ز هنر دم زنند بر در امکان او
نوح نه بس علم داشت گر پدر من بدی
قنطره بستی به علم بر سر طوفان او.
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 240)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَزْ زا)
ابن محمد وزان حلبی. مکنی به ابوالحسن. وی نحوی و عروضی بود و بیش از سال 356 هجری قمری می زیست. گمان میرود که وی در عهد سیف الدوله بن حمدان به سر می برد. او را کتابی است در علم عروض. (از معجم المؤلفین از معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 56 و بغیهالوعاه سیوطی ص 355)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَ)
ابن حوشب فزاری. مکنی به ابوسلیمان. محدث بود و ولید بن مسلم از او روایت دارد. و نیز رجوع به ابوسلیمان (علی بن...) شود
ابن محمد فزاری. از قضاه قرن چهارم هجری بود. او راست: کتاب الدعاء. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَیِ قَزْ زا)
شیخ علی قزاق، وی از امرای میرزا اسکندر بود و وقتی امیرتیمور گورکانی به نواحی اصفهان رسید او و شیخ محمد قرابت با قریب سیصد سوار از نزد میرزا اسکندر فرار کردند و به امیرتیمور ملحق شدند. رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 589 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَطْطا)
ابن ابراهیم بن داود بن سلمان بن سلیمان عطار دمشقی شافعی. در المختصر نووی لقب او علاءالدین و کنیه اش ابوالحسن ذکر شده است. وی فقیه و محدث و متکلم بود که در عید فطر سال 654 هجری قمری متولد شد. پدر او عطار و جدش طبیب بود. او حدیث را از محیی الدین نووی گرفته است، و مدت سی سال مشیخۀ مدرسه نوریه را عهده دار بود و در سال 701 مبتلی به فلج گردید و در ذی حجۀ سال 724 هجری قمری در دمشق درگذشت. او راست: 1- اصول اهل السنه فی الاعتقاد. 2- تحفهالطالبین فی ترجمهالامام النووی. 3- ترتیب فتاوی النووی. 4- ترجمهالامام النووی. 5- شرح عمدهالاحکام. 6- فضل الجهاد. (از معجم المؤلفین از فهرس علم الکلام بالظاهریه و البدایه ج 14 ص 117 و شذرات الذهب ج 6 ص 63 و کشف الظنون ص 368) (از الاعلام زرکلی ص 53 از التبیان والدررالکامه)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَزْ زا)
از شعرای اصفهان در قرن پنجم هجری و معاصر با مافروخی اصفهانی بود. رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 33 و ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 125 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَزْ زا)
ابن احمد بن محمد بن داود رزاز. محدث بود و در 419هجری قمری درگذشت. او را جزوه ای در حدیث است. (از معجم المؤلفین بنقل از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 169). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَصْ صا)
ابن محمد بن محمد بن ابراهیم خزرجی فاسی، مشهور به حصار و مکنّی به ابوالحسن. وی در فاس متولد شد و در سبته سکونت گزید و در شعبان سال 611 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- ارجوزه ای در اصول الدین و شرح آن ارجوزه، در چهار کتاب. 2- البیان فی تنقیح البرهان. 3- المدارک فی وصل مقطوع حدیث مالک. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 187. التکملۀ ابن ابار ص 686. نیل الابتهاج تنبکتی ص 200. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 705)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَزْ زا)
ابن محمد بن علی خزاز رازی قمی، مکنّی به ابوالقاسم. فقیه و اصولی و متکلم قرن چهارم هجری بود. او راست: 1- الایضاح فی اصول الدین علی مذهب اهل البیت. 2- کفایهالاثر فی النصوص علی الائمه الاثنی عشر. (ازمعجم المؤلفین ج 7 ص 217). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 325. روضات الجنات خوانساری ص 388. منتهی المقال ابوعلی ص 224. تذکرهالمتبحرین ص 490. تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 307. وی شاگرد صدوق بن بابویه است و او را کتاب ’الاثر’ در امامت نیز می باشد. (از یادداشت دهخدا)
ابن عبدالرحمان خزاز سوسی (شوشی) ، مکنّی به ابوالعلاء. وی لغوی و از اهل شوش خوزستان بود و نزد ابوعبدالله محاملی به تلمذ پرداخت. ابونصر سجزی (سگزی) از او روایت دارد. (ازمعجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 246 چ قاهره ج 14 ص 10)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تَمْ ما)
ابن اسماعیل بن شعیب بن مثیم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی میثمی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن صالح بن عبدالفتاح جارم. ادیب و شاعر و نویسنده و لغوی و نحوی و بیانی و داستانسرا و مطلع در امور تربیت و تعلیم بود. وی در سال 1299 هجری قمری در قاهره متولد شد و تحصیلات خود را در قاهره و انگلستان پایان داد. مشاغل وی بترتیب عبارت بود از: رئیس بازرسان زبان عربی در مصر، نمایندۀ دارالعلوم، عضو فرهنگستان قاهره (المجمع اللغوی) ، عضو فرهنگستان دمشق (المجمع العلمی). وی در سال 1368 هجری قمری بطور ناگهانی در قاهره درگذشت. او راست: 1- دیوان شعر، در سه جز. 2- علم النفس و آثاره فی التربیه و التعلیم، که با همکاری مصطفی أمین آن را نوشت. 3- من ادب العرب فی اسبانیا. 4- قصهالعرب، که با همکاری طه حسین و عده ای دیگر آن را برای محصلین دبیرستان نگاشت. 5- النحو الواضح فی قواعد اللغه العربیه، که با همکاری مصطفی امین آن را برای مدارس ابتدائی نوشت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المؤلفین بالظاهریه. معجم المطبوعات سرکیس ص 1751. الشعرالمعاصر سحرتی ص 221. فهرس دارالکتب المصریه، الملحق الثانی للجزء الثانی ص 24. اعلام زرکلی ج 5 ص 106)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ ءِ)
ابن عبدالله بن طیب جزائری، ملقّب به زین الدین مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قلال. وی ساکن مصر بود. او راست: جلال الابصار فی القراآت، که در سال 668 هجری قمری آن را تألیف کرد. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 552)
ابن احمد بن موسی جزائری، مکنّی به ابوالحسن. وی در سال 1244 هجری قمری در جزائر متولد شد و در 1330 هجری قمری درگذشت. او را مجموعه ای است در اجازات خود. (از معجم المؤلفین، بنقل از فهرس الفهارس ج 2 ص 176)
ابن امین. نحوی بود. او راست: اتحاف الالباب بفضل الخطاب، که در سال 1186 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 41)
ابن عبدالواحد بن محمد بن عبدالله بن عبدالله بن یحیی أنصاری سجلماسی جزائری مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سجلماسی شود
ابن عبدالقادر بن عبدالرحمان بن علی بن علی بن امین علوی اندلسی جزائری مالکی شاذلی. رجوع به علی اندلسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ زَ)
ابن منصور بن مضرس بن قیس غنوی جزری مشهور به ابن غدیر. وی شاعر و سوارکار و اهل الجزیره بود. او در عهد عبدالملک بن مروان میزیست و شعری درباره ف تنه زبیر دارد. وفات وی در سال 80 هجری قمری بوده. (از الاعلام زرکلی بنقل از سمطاللالی ص 799. آمدی ص 164. مرزبانی ص 280)
ابن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقّب به عزالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن اثیر و نیز به علی (ابن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ)
ابن یحیی بن قاسم صنهاجی جزیری، مکنّی به ابوالحسن، از فقیهان مالکی به شمار می رفت و اصل او از ردیف مغرب بود و سپس به جزیرهالخضراء در اندلس رفت و امر قضا رادر آنجا به عهده گرفت و نسبت او نیز بدین شهر است. وی در ربیع الاول سال 585 هجری قمری درگذشت. و سن او در حدود شصت سال بود. او راست: تلخیص العقود، که مشهور به وثائق جزیری است. (از معجم المؤلفین بنقل از نیل الابتهاج تنبکتی ص 200. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 185)
ابن حسن بن خاطر بن جزیری مالکی. فقیه بود. او راست: فتح الملک المبین لشرح هدایه عوام اللاجئین، که در سال 1218 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الازهریه ج 2 ص 384)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ فَ)
امیر علی جعفر، وی از امرای دربار سلطان ابوسعید بن اولجایتو بود. و پس از استیلای امیر شیخ حسن ایلکانی بر آذربایجان، امیر علی جعفر با جمعی دیگر از امرای ابوسعید، با امیر شیخ حسن از در دشمنی درآمده به همراهی هم از آذربایجان و عراق گریخته به خراسان آمدند و با امیر شیخ علی قوشچی حکمران خراسان متحد شدند، و طغاتیمورخان را که از نبیره زادگان یکی از برادران چنگیز بود به ایلخانی برگزیدند و با لشکری عظیم متوجه آذربایجان شدند و در ماه شعبان 737 هجری قمری به سلطانیه رسیدند و آن ولایت را تصرف کردند. ولی در جنگی که بین آنها و قوای امیر شیخ حسن درگرفت، شکست خوردند و منهزم گشتند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 226) (تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 354 و 359)
لغت نامه دهخدا
(عَ جِ)
دهی است از دهستان شهرکی، بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سکوهه و 11 هزارگزی خاور راه شوسۀ زاهدان به زابل. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای گرم و معتدل، و 647 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَلْ لا)
ابن احمد بن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی. نحوی و عالم فرایض بود و بسال 732 هجری قمری متولد شد. او راست: 1- شرح الکافی احمد نجاس، در نحو. 2- شرح الکافی، در فرایض. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1378. بغیهالوعاه ص 328)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علف زار
تصویر علف زار
مرغزار چرا گاه شوند زار زمینی که در آن علف بسیار بود چراگاه مرتع
فرهنگ لغت هوشیار
محل رویش بوته های خاردار، خارزار
فرهنگ گویش مازندرانی